کد مطلب:106540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:156

خطبه 155-خطاب به مردم بصره











[صفحه 470]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است كه در آن مردم بصره را مخاطب ساخته و از پیشامدهای سخت آینده آنان را آگاه می كند: اعتقل نفسه: خود را بازداشت و زندانی كرد، ضغن: كینه، مرجل: دیگ، (هر كس در آن روزگار بتواند خویشتن را به اطاعت پروردگار عز و جل پایبند سازد باید چنین كند، اگر از من فرمانبرداری كنید من به خواست خداوند شما را به راه بهشت رهنمون خواهم بود، هر چند راهی است پر از سختی و تلخی. اما بر آن زن اندیشه سست زنان چیره شد، و كینه ای كه در سینه اش، مانند دیگ آهنگران جوش می زند وی را فرا گرفت، اگر از او خواسته شده بود رفتاری كه با من كرده با دیگری انجام دهد اقدام نمی كرد، با این همه حرمت نخستین او برجاست، و حساب او با خداوند تعالی است.) فرموده است: عند ذلك. متقضای سخن مذكور این است كه امام (ع) پیش از این خطبه درباره فتنه ها و جنگهایی كه میان مسلمانان روی خواهد داد سخنانی ایراد فرموده باشد، و در این جا گوشزد می كند كه هر كس این رویدادها را درك كند بر او لازم است كه خود را وقت طاعت پروردگار كند، و از درآمدن در این آشوبها و آمیختن به این فتنه ها دوری ورزد، مراد از سبیل الجنه یعنی راه بهشت همان دین

استوار حق است، و آشكار است كه وارد ساختن آنها به این راه و رسانیدن آنان به بهشت، مشروط به اطاعت آنها از آن بزرگوار است، زیرا چنان كه فرموده است: لا رای لمن لا یطاع. همچنین تذكر می دهد كه سختیها و تلخیها با دین حق همراه است مانند جهاد و دیگر تكالیفی كه آمیخته به رنج و سختی است، واژه فلانع كنایه از عاشیه است كه رای زنانه، او را وادار كرد در جنگ بصره همكاری و كارگردانی كند، و می دانیم كه اندیشه زنان از ضعف و سستی مایه می گیرد، در حدیث است: مردمی كه در كار خود به زن تكیه كنند پیروز نمی شوند، همچنین آمده است كه: زنان را عقل و دین اندك است و پیش از این درباره اخلاق زنان سخنانی گفته شده است، اما در مورد كینه عایشه علل بسیاری نقل شده است، از آن جمله كینه و عداوت عایشه نیست به فاطمه (ع) است كه پس از مرگ خدیجه مادر فاطمه (ع) به عقد پیامبر (ص) درآمده و بر جای او نشسته بود، و پدید آمدن كدورت میان زن و دختر شوهر كه مادرش دیگری باشد امری معمول و عادی است و گفته اند كه: سبب دشمنی زن نسبت به دختر شوهر غالبا بر اثر این است كه زن خیال می كند دختر جانشین مادرش كه هووی اوست بوده و شباهت به او دارد. از این رو او را هووی خود به حس

اب می آورد و كینه و دشمنی او را در دل می گیرد، سپس این خیال توسعه می یابد، و علل و اسباب دیگری آن را قوت می دهد، بویژه اگر شوهر، دخترش را گرامی بدارد و به او ارج نهد، این دشمنی به اوج خود می رسد چنان كه این امر از پیامبر خدا (ص) درباره فاطمه (ع) نقل شده است، اما سبب دشمنی دختر نسبت به زن پدر این است كه خیال می كند وی هوو و دشمن مادر اوست و چون دشمن مادرش است ناچار دشمن او نیز می باشد، و اگر مادر به زنش میل و رغبت نشان دهد این خیال در دختر تقویت می گردد، چنان كه نقل شده پیامبر خدا (ص) عایشه را بر زنان دیگر خود ترجیح می داده و به او رغبت داشته است، بدیهی است نفوس بشری بویژه زنان در برابر اموری كوچكتر و بی اهمیت تر از این بیتاب و خشمگین می شوند چه رسد به صدور چنین امری از پیامبر گرامی (ص)، شك نیست كه این كینه و دشمنی به همسر فاطمه (ع) نیز سرایت می كند، زیرا بسیاری از كینه هایی كه در دل مردان است به سبب زنان به وجود آمده است، یكی از حكماء گفته است اگر در دنیا دشمنی و كشمكشی یافتی كه به سبب زن پدید نیامده باشد سپاس خداوند را به جای آور كه این امری بس شگفت است، و فاطمه (ع) بسیاری از اوقات نزد شوهرش از عایشه شكایت

می كرد. دیگر از اسباب دشمنی و كینه عاشیه نسبت به امیرالمومنین علی (ع) موضوع قذف با متهم شدن عایشه است، نقل شده است كه علی (ع) از جمله كسانی بوده است كه به منظور حرمت پیامبر گرامی (ص) در برابر گفتار منافقان، طلاق عایشه را به آن حضرت یادآوری كرده، و در آن هنگام كه پیامبر (ص) در این باره با او مشورت فرموده گفته است: ان هی الا شسع نعلك همچنین گفته است: از خادمه باز پرسی كن و او را بترسان و اگر بر انكار خود پافشاری كند او را بزن، این سخنان همه به گوش عایشه می رسید و چند برابر آنها را از دیگران كه معمولا در این گونه وقایع اخبار پخش می كنند می شنید، و زنان به او گفتند كه علی و فاطمه (ع) از این پیشامد خوشحالند از این رو قضیه مهم شد و شدت یافت، سپس هنگامی كه آیه قرآن بر براءت عایشه نازل شد و پیامبر خدا (ص) با او آشتی كرد، عایشه بر پاكی خود از این تهمت، زبان به افتخار و مباهات گشود، و ضمن آن همچون كسی كه پس از شكست پیروز شود، و بعد از مغلوب شدن انتقام گیرد به زبان درازی و نارواگویی پرداخت، و این سخنان نیز به گوش علی و فاطمه (ع) رسید. انگیزه دیگر این كینه و دشمنی این بود كه پیامبر (ص) دستور فرمود كه در خانه ابی بكر كه

به مسجد باز می شد بسته شود و در خانه دامادش علی (ع) به درون مسجد باز می گردد. علت دیگر فرستادن پیامبر (ص) علی (ع) را به همراه سوره برائت به مكه است كه پیامبر (ص) آن را از ابوبكر گرفت و به علی (ع) داد تا این ماموریت را او به انجام برساند. علل و اسباب جزیی دیگری نیز در پیدایش این كینه و دشمنی وجود داشته كه قراین احوال به آنها گواهی می دهد و در خور گفتن نیست، و بالاخره این امور همه از اسبابی است كه دشمنیها را برمی انگیزد و كینه ها را در دل مستحكم می سازد. فرموده است: و لود عیت... تا آخر. این گفتار حق و درست است، زیرا انگیزه ای كه عاشیه برای كارهای خود در قبال آن حضرت داشت در برابر دیگران نداشت. فرموده است: و لها بعد حرمتها الاولی. این سخن می تواند دلیل خودداری آن حضرت از مجازات عایشه باشد، زیرا از نظر امام (ع) عایشه مستحق تنبیه و مجازات بود، حرمت او به سبب همسری وی با پیامبر خدا (ص) بوده است. فرموده است: و الحساب علی الله. امام (ع) گوشزد می كند كه اگر چه او را در این دنیا با عایشه در برابر كارهایی كه از او سر زده با نرمش و گذشت رفتار كرده اما در آخرت متولی حساب او خداوند متعال است، شاید این سخن از امام (ع) زمان

ی فرموده كه عاشیه توبه خود را اظهار نكرده و یا آن حضرت بدان آگاه نشده بوده است، زیرا سخن مزبور به معنای وعده عذاب الهی برای عایشه است.

[صفحه 475]

ازلفت: پیش آورده شد، نزدیك شد، ارقال: نوعی دویدن، لا مقصر له عن كذا: برای او از آن گریزگاهی نیست، و مقصر به معنای زندان است. (راه ایمان روشنترین راه و تابانترین چراغ است، به وسیله ایمان به كردار شایسته راه برده می شود و با كردار شایسته به ایمان استدلال می گردد، به وسیله ایمان دیار علم آباد می شود و به سبب علم و آگاهی مرگ مورد ترس و هراس قرار می گیرد، و با مرگ زندگی دنیا پایان می یابد، و به وسیله دنیا آخرت به دست می آید، و با بر پایی رستاخیز بهشت به پرهیزگاران نزدیك و دوزخ برای گمراهان آشكار می گردد، مردم را برای گریز از قیامت جایی نیست، و همه در آن میدان شتابان به سوی منزل آخرین خود روانند.) آغاز این بخش از خطبه در توصیف ایمان است، و منظور از ایمان تصدیق قلبی به یگانگی خداوند و به تمامی آنچه پیامبر اكرم (ص) از جانب خداوند آورده است، می باشد، و شك نیست كه آن روشنترین و آشكارترین راه به سوی بهشت و فروزانترین چراغ در ظلمات جهل و نادانی است، واژه سراج استعاره است، مراد از صالحات، اعمال شایسته از قبیل عبادات و محاسن اخلاق است كه از طریق شرع وارد شده است، و روشن است كه اینها از آثار ایمان و ثمرات آ

ن است، و از باب دلالت علت بر معلول می توان استدلال كرد كه كسی كه ایمان در قلب او جا گرفته بر این اعمال مواظبت دارد، همچنین از باب دلالت معلول بر علت می توان حكم كرد كه كسی كه دارای عبادات و مكارم اخلاق است صاحب ایمان است. این كه فرموده است: و بالایمان یعمر العلم برای این است كه ایمان به تفسیری كه از آن ذكر شد اگر با برهان و استدلال همراه شود علم خواهد بود، و این روح همه علوم است، و چون با ثمرات علم كه اعمال صالحه است همراه شود به آن ایمان گفته می شود، زیرا كردار شایسته از كمالات ایمان است و بدون آن كامل نبوده و سودی در آن نیست، همچنین اگر علم با عمل مقرون نباشد فایده آن در آخرت اندك بلكه بی فایده می باشد و مانند ویرانه ای است كه سودی از آن حاصل نیست، و همان گونه كه ویرانه قابلیت سكنا ندارد علم خالی از عمل نیز فاقد سود و ارزش می باشد، از این رو امام (ع) در جای دیگر فرموده است: العلم مقرون بالعمل یعنی علم قرین و همنشین عمل است و فرموده است: علم عمل را آواز می دهد كه به سوی او بیاید اگر نیاید علم از او كوچ می كند. اما این كه فرموده است: بالعلم یرهب الموت برای این است كه داشتن معارف الهی و آگاهی به غرضی كه در آف

رینش انسان است و مقایسه دنیا با آخرت و علم به احوال معاد همه مستلزم یاد مرگ و پیوسته در اندیشه آن بودن است و همین توجه مداوم موجب بیم و هراس از مرگ، و عمل برای آن و احوال پس از آن است. فرموده است: و بالموت تختم الدنیا. معنای عبارت مذكور روشن است، زیرا دنیای انسان عبارت از كلیه اعمال بدنی است كه در طول دوران پیش از مرگ انجام می دهد و با فرا رسیدن مرگ همه آنها پایان می یابد. فرموده است: و بالدنیا تحرز الاخره. اشاره است به این كه دنیا محل آماده شدن و به دست آوردن زاد و توشه برای روز آخرت است و در این جاست كه انسان كمال لازم را برای رسیدن به سعادت آن جهان به دست می آورد. و ما پیش از این در این باره سخن گفته ایم. فرموده است: بالقیامه تزلف الجنه للمتقین و تبزر الجحیم للغاوین. این گفتار اشاره لطیفی است به آنچه ما بارها آن را ذكر كرده ایم، و آن عبارت از این است كه با رسیدن مرگ و بر طرف شدن حجاب بدن، انسان درمی یابد كه چه سرنوشتی برای خود فراهم كرده و چه خوب و بدی را از پیش برای خویش فرستاده است، و اگر چه ثمره و آثار كارهای خوب و بدی كه انسان در دنیا انجام می دهد عاید نفس می شود، لیكن تالم و التذاذ ناشی از این امور ز

مانی حاصل می شود كه حجاب تن از چهره جان زدوده شده باشد، و گفتار خداوند متعال به همین امر اشاره دارد در آن جا كه فرموده است: (یوم تجد كل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا) واژه ازلاف و بروز این معنا را تایید می كنند زیرا این واژه ها معنای ظهور و آشكار شدن دارند كه مراد ظهور ادارك در این هنگام است. فرموده است: و ان الخلق لا مقصر لهم عن القیامه... تا آخر. عبارت بالا با همه پر معنایی در نهایت زیبایی است، و اشاره است به این كه انسان ناگزیر از ورود به عرصه قیامت است، مضمار یا میدان آزمایش، همین دوران زندگی دنیاست، واژه مضمار استعاره است زیرا همان گونه كه اسبان در مضمار برای مسابقه مهیا می شوند، انسان نیز در صحنه دوران زندگی خود برای مسابقه در محضر پروردگار و به دست آوردن درجات آماده می گردد، و ما پیش از این در ذیل گفتار امام (ع) كه فرموده است: الا و ان لیوم المضمار و غدا السباق شرح آن را داده ایم، واژه مرقلین حال است، و ارقال یا دویدن، كنایه از سیر معنوی انسانها در مدت عمر خود به سوی آخرت، و تندی و شتابی است كه زمان در آماده كردن ابدان برای ویرانی و نابودی دارد، مراد از غای

ه القصوی سعادت یا شقاوت اخروی است.

[صفحه 478]

((مردگان) از بستر گورها بیرون آمده و به سوی آخرین منزلگاه خود رهسپار می شوند، هر سرایی را اهلی است كه آن را به سرای دیگر تبدیل نمی كنند، و از آن به جای دیگر منتقل نمی شوند. امر به معروف و نهی از منكر دو خلق از اخلاق خداوند سبحان است، اینها نه اجل كسی را نزدیك می كنند و نه از روزی كسی می كاهند، بر شما باد به كتاب خدا چه آن ریسمانی است استوار و نوری است آشكار، درمانی است پر منفعت، و سیرآب كننده ای است فرونشانده عطش، نگهدارنده كسی است كه به آن چنگ زند، و رهایی دهنده كسی است كه به آن دست آویزد، كژی در آن نیست تا راست گردد، و از حق منحرف نمی شود تا پوزش بخواهد، و تكرار قرائت و شنیدن پیاپی موجب كهنگی آن نمی گردد، كسی كه به قرآن سخن گوید راست گفته، و آن كس كه به آن عمل كند بر دیگران پیشی گرفته است.) فرموده است: و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر... تا من رزق این گفتار در ترغیب مردم برای قیام به امر به معروف و نهی از منكر است، و بیان می كند كه اینها دو خلق از خلقهای خداوندند. باید دانست كه اطلاق واژه خلق بر خداوند استعاره است، زیرا خلق ملكه ای نفسانی است كه منشاء كارهای خوب و بد انسان است، و چون با

ری تعالی منزه از كیفیت و هیات است این واژه به نحو حقیقت بر او صادق نیست لكن از آن جایی كه امر به معروف و نهی از منكر از اخلاق فاضله و شبیه صفات كمال و جلالی است كه باری خداوند اعتبار می كنیم، لذا برای آنها واژه اخلاق استعاره و به خداوند نسبت داده شده است، زیرا آنچه از خداوند صادر می شود و مندرج در تحت صفات كمال و جلال اوست مشتمل بر امر به معروف و نهی از منكر و افعال خیری است كه نظام جهان و بقای آن بر آنها مبتنی است مانند حكمت و قدرت وجود و لطف و بی نیازی خداوند، و همه اینها از اخلاق فاضله كه منشاء افعال خیر و شر است شناخته می شوند، از این رو واژه اخلاق برای اینها استعاره و اطلاق شده است. درباره این كه امر به معروف و نهی از منكر مرگ را نزدیك و روزی را كم نمی كنند، باید دانست كه بسیاری از نابخردان و سست نظران به سبب توهم یكی از این دو امر از امر به معروف و نهی از منكر خود داری می كنند و بویژه نسبت به پادشاهان كه به همین سبب آنان را از ارتكاب منكرات نهی نمی كنند. سپس امام (ع) مردم را به مواظبت بر كتاب خدا و تمسك به آن ترغیب، و اوصافی را در فضیلت قرآن به شرح زیر بیان می فرماید: 1- این كه قرآن حبل متین است: واژه

حبل (ریسمان) استعاره است، وجه مناسبت این است كه همان گونه كه ریسمان وسیله نجات برای كسی است كه بدان چنگ زند، قرآن نیز برای كسی كه بدان تمسك جوید سبب رهایی از سقوط در دركات دوزخ است، واژه متین (استوار) ترشیح این استعاره است. 2- قرآن نور مبین است: واژه نور نیز استعاره است، بدین مناسبت كه قرآن انسان را به طریق سیر الی الله به مقاصد حقیقی راهنمایی می كند، و از ظلمت سرگردانی رهایی می دهد. 3- قرآن شفای نافع است: یعنی شفاء بخش درد نادانی است. همچنین ری الناقع به معنای این است كه تشنگان را از آب زندگی جاوید مانند علوم و كمالاتی كه باقی و پایدار می ماند سیرآب می گرداند. 4- این كه قرآن برای كسی كه به آن چنگ زند نگهدارنده و برای آن كه بدان دست آویزد رهایی است، معنای این عبارت شبیه همان است كه در ذیل جمله قرآن حبل متین است گفته شد. 5- قرآن كژ نیست تا راست شود زیرا مانند آلات و ادوات محسوس نیست. 6- قرآن منحرف نمی شود تا پوزش بخواهد، یعنی مانند حاكمان از او خواسته شود كه خشنودی مردم را تامین و به حق بازگشت كند. 7- این كه قرآن با تكرار قرائت و كثرت استماع كهنه نمی شود: یعنی كثرت گردش آن بر زبانها و ورود پیاپی آن به گوشها آن

را كهنه نمی گرداند، و این از ویژگیهای قرآن كریم است، زیرا هر سخنی چه نثر و چه نظم هنگامی كه زیاد خوانده شود بر گوشها سنگین و زشت می آید جز قرآن كریم كه همواره تازگی دارد و در همه ادوار هر اندازه بیشتر خوانده و تكرار می شود، دلنشینی و حسن و زیبایی آن افزونتر می گردد، شاید راز این امر، كثرت اسرار و مطالب مهمی است كه قرآن حامل آنها بوده و آگاهی بر آنها جز برای افرادی معدود میسر نیست، و در عین حال اوج فصاحت و شیرینی و گوارایی محتوای آن است.

[صفحه 479]

در این هنگام مردی به پا خاست و گفت ای امیرالمومنان! ما را از آن فتنه آگاه كن، آیا درباره آن از پیامبر خدا (ص) پرسش كرده ای؟ امام (ع) فرمود: (در آن هنگام كه خداوند سبحان آیه (الم احسب الناس ان یتركوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون) را نازل فرمود دانستم تا زمانی كه پیامبر خدا (ص) در میان ماست این فتنه بر ما فرود نمی آید، از این رو گفتم ای رسول خدا! این فتنه ای كه خداوند تو را بدان آگاهی داده چیست؟ فرمود: ای علی امتم پس از من مورد آزمایش قرار خواهند گرفت، گفتم ای پیامبر خدا! آیا جز این است در جنگ احد هنگامی كه گروهی از مسلمانان به شهادت رسیدند و من بدان نائل نشدم و این بر من گران آمد به من فرمودی مژده باد تو را كه پس از این شهید خواهی شد، فرمود: همین طور است ولی در آن هنگام شكیبایی تو چگونه خواهد بود؟ گفتم ای پیامبر خدا! این از موارد شكیبایی نیست بلكه جای سپاس و خوشحالی است فرمود: ای علی! این مردم به وسیله اموالشان آزمایش خواهند شد و به دین خود بر پروردگار منت می نهند و رحمت او را آرزو می كنند، و از خشم او خود را در امان می بینند، با شبهات دروغ، و هوسهای گمراه كننده، حرام خدا را حلال می كنند، گفتم ای

پیامبر خدا! در این هنگام این مردم را در چه مرتبه ای قرار دهم آیا در زمره كسانی كه از دین برگشته و مرتد شده اند و یا كسانی كه مورد آزمایش قرار گرفته اند، فرمود آنها را در مرحله فتنه و آزمایش قرار بده.) آغاز این خطبه در بیان احوال مردگان در روز رستاخیز و انتقال آنها به سر منزل آخرین است، و آن یا بهشت است و یا دوزخ بدیهی است برای هر یك از بهشت و دوزخ اهلی است كه محل خود را به جای دیگر تبدیل نمی كنند، و لازم است كه مراد از اهل دوزخ كافران باشند تا آنچه فرموده كه اینها جای خود را تبدیل نمی كنند و از آن جا منتقل نمی شوند صحیح باشد، زیرا درست است كه گنهكاران اهل قبله در دوزخ معذب می شوند لیكن در شرع ثابت است كه آنها در آتش مخلد نشده و از آن جا منتقل می شوند. اما گفتار آن بزرگوار درباره آنچه از پیامبر اكرم (ص) پرسش فرموده و پاسخ پیامبر (ص) به او، بسیاری از محدثان از طریق آن حضرت از رسول گرامی (ص) روایت كرده اند كه به او فرموده است: خداوند جهاد با فتنه گران را بر تو واجب ساخته است چنان كه جهاد با مشركان را بر من واجب كرده است. امام (ع) فرمود: من گفتم ای پیامبر خدا! این چه فتنه ای است كه جهاد در برابر آن بر من واجب ش

ده است؟ فرمود: این فتنه را گروهی پدید می آورند كه بر یگانگی خدا و پیامبری من گواهی می دهند، اما با سنت من مخالفت می كنند، گفتم ای پیامبر خدا به چه حجتی با آنها بجنگم در حالی همان گونه كه من اقرار به شهادتین دارم آنها نیز شهادت می دهند، فرمود: به دلیل بدعتهای آنها در دین و مخالفت آنها در این امر، گفتم ای پیامبر خدا! تو مرا به فوز شهادت وعده داده ای از خداوند بخواه در آن شتاب فرماید و آن را در پیش روی خودت مقدر گرداند پیامبر (ص) فرمود: در این صورت چه كسی با ناكثان و قاسطان و مارقان كارزار می كند آگاه باش كه من به تو وعده شهادت داده ام و شهید خواهی شد بر فرق سرت شمشیر زده می شود و از خون آن محاسنت خضاب خواهد شد. در این هنگام شكیبایی تو چگونه خواهد بود، گفتم ای پیامبر خدا! این از موارد صبر نیست بلكه جای شكر و سپاس است فرمود: آری درست است پس خود را برای مبارزه با دشمنان آماده كن زیرا مورد خصومت و دشمنی هستی، گفتم ای پیامبر خدا كاش اندكی روشنتر بیان می كردی فرمود: همانا امتم پس از من مورد فنته و آزمایش قرار می گیرند، قرآن را تاویل و به رای خود عمل می كنند، شراب را نبیذ، و حرام را هدیه و ربا را داد و ستد خوانده و حل

ال می شمارند كتاب خدا تحریف می شود و سخنان گمراه كننده غلبه می یابد پس در این هنگام تو پلاس خانه خود باش تا این كه امر بر عهده تو افتد و هنگامی كه تو آن را عهده دار شوی دلها جوشان و نگران شود، و اوضاع بر ضد تو دگرگون گردد، پس در این موقع طبق تاویل قران به نبرد پرداز همان گونه كه مطابق تنزیل آن جنگیده ای، زیرا اوضاع اخیر آنها با احوال نخستین آنان تفاوتی ندارد گفتم ای پیامبر خدا! این فتنه زدگان را چه منزلت و حكمی است، فریب خوردگانند یا مرتد و از دین برگشتگان؟ فرمود: اینها دستخوش فتنه و آزمایش شده و در آن حیران و سرگردان می مانند تا این كه عدالت آنها را فرا گیرد، گفتم ای پیامبر خدا! عدالت به وسیله ما به آنها می رسد یا به دست غیر از ما؟ فرمود به دست ما، زیرا عدالت توسط ما آغاز شده و در پایان نیز به وسیله ما برقرار خواهد شد، و به واسطه ما خداوند دلها را پس از شرك، الفت و نزدیكی خواهد داد، گفتم سپاس خداوند را بر نعمتهایی كه به ما بخشیده است. در این خطبه مطلب مبهمی كه لازم به توضیح باشد نیست، جز آن جا كه فرموده است: این از موارد صبر نیست بلكه جای شكر و سپاس است زیرا چنان كه در صفحات پیش دانسته شده صبر و شكر دو در ا

ز درهای بهشت و در مقام از مقامات سالكان الی الله است همچنین می دانیم كه مقام شكر بالاتر از مقام صبر است، و آن حضرت كه پیشوای عارفان و سرور خداشناسان پس از سید رسولان است (ص) سزاوارتر است به این كه در سخنان گهربار خود به این مطلب اشاره فرماید. اما خبرهای پیامبر خدا (ص) به این كه مردم در اموال خود آزمایش خواهند شد، و به دین خود بر پروردگارشان منت می نهند، و رحمت او را آرزوی می كنند، و از خشم او خود را ایمن می بینند و سایر آنچه خبر داده تا... بالبیع همه اموری است كه در زمان ما و از قرنهایی پیش تاكنون مشهود بوده و هست، و این كه امام (ع) پرسیده است این مردم به منزله فریب خوردگان یا در حكم مرتدان و از دین برگشتگانند برای این است كه بر اقرار به شهادتین باقی هستند هر چند بر اثر شبهات و لغزشهایی كه پرده بر دیده باطن آنها كشیده محرمات الهی را چنان كه گفته شد مرتكب می شوند. و توفیق از خداوند است.


صفحه 470، 475، 478، 479.